loading...
مه تیزر
طراحی سایت
در حالی که فضای اینترنت ایران امروز 40 میلیون کاربر فعال داشته باشد،اهمیت داشتن وب سایت در کسب و کار شما غیر قابل انکار خواهد بود.

با داشتن یک سایت حرفه ای مخاطب و مشتری شما می تواند در هر ساعتی از شبانه روز بدون داشتن مزاحمتی برای شما با کسب و کار شما ارتباط برقرار کند.

یک سایت حرفه ای و کاربر پسند می تواند کاتالوگی برای تبلیغات بیشتر و هویت پسندیده تر برای تجارت شما باشد.

داشتن یک وب سایت پر بازدید قادر است هزینه های متعدد شما در فضای مجازی،مجلات مختلف و ... را کاهش دهد و شما را از سر درگمی در میان شیوه های مختلف تبلیغات نجات دهد.

به طور کلی سایت ها را می توان به دسته های شرکتی،تجاری،شخصی،آگهی،دانلود،خبری،پرتال و فروشگاهی تقسیم کرد.


پکیج های طراحی سایت TNT به سه دسته تقسیم می شود:

جهت مشاوره و یا سفارش تماس حاصل فرمایید
021-77594577
021-77594288
09125863719
برخی از نمونه کار های ما در پایین آمده است.
admin بازدید : 61 چهارشنبه 21 آبان 1393 نظرات (1)

من بهروز فروتن در سال 1324 در تهران متولد شدم و در امیریه‌ی تهران بزرگ شدم. در سن ده سالگی پدرم را از دست دادم. ایشان رئیس اداره‌ی آگاهی بود البته زمانی که من به دنیا آمدم بازنشسته شده بودند. مهمترین چیزی که از پدرم به یاد دارم این است که می‌گفت انسان باید جوهر کار داشته باشد. در زمانی که ایشان در قید حیات بودند ما از نظر مالی چندان مشکلی نداشتیم با این حال ایشان اصرار داشتند ما در ایام تعطیل کار کنیم. مهم نبود چه کاری انجام می‌دهیم بلکه مهم این بود که با فرهنگ کار آشنا شویم.

از بچگی سختی زندگی را ناخواسته حس کردم قبل از اینکه زندگی را ببینم سختی زندگی برایم نمایان شد به همین دلیل احساس می کنم یک حالت خود ساختگی خاص دارم.

 با وجود اینکه بچه ضعیفی بودم، اول کارهای شخصی انجام می‌دادم مثلاً تابستان‌ها شکلات و اسباب بازی می‌فروختم. بعد به دنبال کار فنی رفتم و اکثر مواقع درآمدم را برای مسائل تحصیلی یا هزینه‌ی روزمره مصرف می‌کردم بیشتر درآمدم را هم به مادرم می‌دادم تا برایم پس‌انداز کند. پس از فوت پدرم خیلی از امکانات از ما گرفته شد ولی مادرم با گذشت و عاطفه‌ای که داشت سرپرستی ما را به عهده گرفت. مادرم را هم پانزده سال پیش از دست دادم. 
در هر حال با همه‌ی مشکلاتی که بود من هم درس خواندم و هم کار کردم و از حاصل کارم، درسم را ادامه دادم. مادرم در این کار مرا بسیار تشویق کردند به نظر من هیچ انسانی موفق نمی‌شود مگر اینکه تشویق بشود و یا خودش را باور داشته باشد. تشویق، انگیزه و قدرت و روحیه‌ای  ایجاد می‌کند که انسان بیش از توان جسمی‌اش کار کند.
من وضعیت استثنایی داشتم چون پدرم را از دست داده بودم یک مقدار فکرم جلوتر از ذهنم بود. از درک مفاهیم و راهنمایی دیگران بهترین بهره را می‌بردم و موقعیت را خوب می‌سنجیدم و جلو می‌رفتم.
یک دوره‌ی شبانه‌روزی در اداره وزارت کشاورزی و صنایع معادن بود که دیپلم فنی می‌دادند. اگرچه جدا شدن از خانواده خیلی سخت بود ولی چون من به کار فنی خیلی علاقه داشتم و به آنجا رفتم و در رشته‌ی مدل سازی و ریخته‌گری درس خواندم بعد به کلاس‌های شبانه دانشگاه تهران رفتم و لیسانس مدیریت گرفتم. به این دلیل کلاس‌های شبانه را انتخاب کردم که می‌خواستم روزها کار کنم. سپس معلم آزاد شدم و مدتی بعد امتیاز یک دبیرستان را خریدم و شروع به کار کردم. من از تمام کارهایی که در دوران زندگی‌ام انجام دادم راضی هستم سختی‌ها را پذیرفتم تا بتوانم از خوبی‌ها لذت ببرم. موفقیت‌های من از لابه‌لای شکست‌ها و سختی‌ها به دست آمده است. یک مدیر کسی است که بپذیرد مشکل را باید حل کند و متعهد باشد.
من کارم را از درون خانه شروع کردم مواد غذایی درست می‌کردم و به فروشگاه‌ها می‌دادم ولی آنها کالاهای من را نمی‌خریدند. بالاخره خانه‌ام را فروختم و با پول آن کار را شروع کردم به تدریج با 11 نفر از بستگانم شریک شدم. در حال حاضر ما نزدیک به 1000 نفر پرسنل داریم و شش نقطه از کشور تحت لیسانس صنایع غذایی بهروز کار می‌کنند.

من در مورد صنایع غذایی اطلاعات فنی نداشتم و بدون داشتن سرمایه و امکانات کار را شروع کردم و جلو رفتم و رمز موفقیت من این بود که از سختی کار لذت می‌بردم و از حضور پر تلاش همکارانم و بودن در بین آنها خوشحال می‌شوم.       
من فکر می‌کنم هر کسی خودش را باور داشته باشد موفق می‌شود. اگر به خودت احترام گذاشتی و برای باورت ایستادگی کردی و در مقابل اشتباهت عذر خواهی کردی خودت را شناخته‌ای. ما باید سعی کنیم نکات منفی و مثبت خودمان را بشناسیم و خودمان را باور داشته باشیم. من زندگی را اول در ذهنم ترسیم می‌کنم و اگر ایرادی داشت آنرا تغییر می‌دهم یعنی روی حرف‌هایم متعصب نیستم و پذیرای حرف‌های دیگران هستم تکامل را در خودم نمی‌بینم بلکه در جمع می‌بینم. ما نباید کار را عار بدانیم ارزش کار باید مهم باشد. من در 45 سال پیش کار را بازی می‌دانستم و این کارها را انجام می‌دادم و امروز هم همین کار را انجام می‌دهم چون امروز هم کار را بازی می‌دانم.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط امیر ثابت کسایی در تاریخ 1393/09/22 و 19:17 دقیقه ارسال شده است


وقتی دروغهای بهروز فروتن را میخوانم و بوق موفقیتش را , اونوقته که راجع به همه مردان موفق مشکوک میشم ! البته دروغ گفتن برای مردم ساده لوح که هر مزخرفی را باور میکنند کار سختی نیست ... کافی است از جلو ساختمان بهروز در تهران ابتدای خیابان بیهقی ( از سمت مدرس) تشریف ببرید تا نوشته بانک کشاورزی را در سر در آن بخوانید ( چند وقت هست اونجا نرفتم ولی سالها اون نوشته بود ) به نظر شما چرا بانک کشاورزی اونجا اسم اش را نوشته ؟
آیا تبلیغ یا برای عرض ارادت اسم اش را اونجا نوشته یا صاحب آن مجموعه است ؟
آقای بهروز فروتن ... چیزی که صاحبش کس دیگری است شما به چه چیزش افتخار میکنی ؟
اگر قراره به مجموعه ای که شما صاحبش نیستی افتخار کنی و خودت را نابغه بنامی میتونی بری به مک دونالد افتخار کنی !
من آنم که رستم بود پهلوان ؟
تو همه چیز را باختی ! یکروزی سمتی داشتی و باختی ... افتخار داره ؟
بهروز فروتن .... چند سال پیش یادمه جایی اسم دکتر بهروز فروتن را خواندم !
و اینجور وانمود کرده بودی که مدرک دکتری داری ! میتونی برای اینکه من مدعی نابجا و سایر مدعیان ساکت بشم . جایی مدرک دکتری . اگر نشد لیسانس و یا فوق دیپلم ات را رو کنی ؟
فکر نمیکنم حتی دیپلم داشته باشی .... داری ؟؟؟ رو کن !
خدا بیامرزه کردان را که اسمش بد در رفت ...
در ویکی پدیا خواندم که سال تاسیس کارخانه را نوشته بودی 1356... خدائیش تو تاریخ را هم داری تحریف میکنی
بهت یاد آوری میکنم که شما پسر صاحب خانه ات را که اومده بوده دنبال اجاره عقب افتاده منزل هل دادی و سرش خورده تو شیشه و شیشه شکسته و پسر مرحوم شده و شما در زندان بودید .
یادم نیست چطور از پدر بچه رضایت گرفتند و تو از زندان آمدی بیرون ولیکن بیکار بودی و یکی از دوستانتان دستت را گرفت و در زیرزمین منزلتان بالاتر از میدان جوانان ( پایین میدان محسنی ) شروع کردید به تولید سس و ترشی و مربا ... دفتر پخش هم در دفتر همان دوستتان بود در خیابان دیبا ( بالای میدان هفت تیر که الان اسمش عوض شده و بعد از تقاطع سلیمان خاطر) یادمه اون روزگار جنگ بود و شما تخم مرغ و روغن نیاز کارخانه را سهمیه میگرفتید بدون کوپن و گاها که نیاز بود در بازار آزاد آب میکردید . پس به طور حتم سال 1356 نبود . اگر سوادت اونقدر نیست برات توضیح میدم که سال 1356 هنوز جمهوری اسلامی نشده بود و صدام به ایران حمله نکرده بود .
اینکه چرا اسم کارخانه شبیه به اسم خودتان است هم خیلی ساده است . چون اسم اون دوستت علی اکبر بود و قطعا اسم بهروز بیشتر به مواد غذایی میخوره تا علی اکبر ! این هم جواب سوال بعدی بود برای همگان
اون ژیان مسخره را هم نمیدونم کی خریدی و کردیش نماد موفقیت از هیچ به توهم
من اونموقع سنم کم بود و دبستانی بودم ... ولیکن ژیان نداشتی ! خاطرم نیست ولی فکر کنم یک پیکان استیشن نارنجی داشتی ( این را یادم نمیاد و نمیتونم محکم ادعا کنم ) لذا اگر بهروز راست میگه و یا نویسنده یا آدم حقیقت یابی پیدا شد که خواست ته ماجرا را در بیاره . بهتره از بهروز فروتن بخواد که بعد از مدرک لیسانسش . سند ژیان را هم رو کنه و همگان ببینند که ایشون در سال 1356 به گفته خودش و سال 1360 به گمان من , صاحب این ژیان بوده
بهروز فروتن ... اگر خودت این نوشته را دیدی جواب بده و اگر نه بیان کننده ماجراها که قطعا بهروز را دیده و ماجراها را نوشته سلام من را به بهروز و بهجت و فریده برسانه و جواب سوالهای من را بخواهد !
روی نوشته هام اونقدر محکم هستم که تلفن میزارم کسی کذب کرد جواب بدم
با تشکر
امیر 09363980439


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 691
  • کل نظرات : 50
  • افراد آنلاین : 110
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 265
  • آی پی دیروز : 19
  • بازدید امروز : 482
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 782
  • بازدید ماه : 782
  • بازدید سال : 16,468
  • بازدید کلی : 127,043